سلام نفسم، این روزها خیلی بازیگوش شدی و همینطور خیلی بهم وابسته شدی دیروز با بابایی رفتیم خرید تا بابا بغلت می کرد گریه می کردی و می خواستی بیای بغلم از کتف و کول افتادم. روزها همش در حال بالا رفتن از سر و کول مامان هستی و اصلا فرصت نوشتن نمیدی بهم و همینطور اجازه محو شدن از جلوی چشای شیرینت ندارم و اگه بخوام برات یه خط بنویسم میای بغلم و کلی با شیطنت هات همه جارو بهم میریزی مخصوصا اگه موس ببینی. روزهای اخر سال داریم می گذرونیم اهسته اهسته زمستون داره جاشو به بهار میده همه جا شلوغه و مردم در حال خرید ما هم بی نصیب نیستیم هرچند خریدهای تو رو از قبل کردیم یه خورده از خریدهای مامان مونده ......... دیشب چهارشنبه سوری بود اولین چهارشنبه...